از علم حقوق بیشتر بدانید. ...؛

محمد فارابی ( فاریابی ) کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی و مدرس دانشگاه

از علم حقوق بیشتر بدانید. ...؛

محمد فارابی ( فاریابی ) کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی و مدرس دانشگاه

از علم حقوق بیشتر بدانید.      ...؛

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، لیقوم الناس بالقسط، و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس(حدید آیه25).

محمد فارابی ( فاریابی ) کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی و مدرس دانشگاه
*برای عرض ارادت به ساحت مقدس امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) تعدادی کتاب گذاشتیم تا با حقانیت شیعه بیشتر آشنا شویم*

« ....فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...؛
بر اساس آیات قرآنی برحسب آزادی تفکر و اندیشه انسان می‌تواند همه سخنان را بشنود و بعد از بهترین آنها تبعیت کند بشارت ده به بندگان من کسانی که سخنان را می‌شنوند و از بهترین آن تبعیت می‌کنند» (زمر آیه ۱۷ و ۱۸)


حکمت 373 /امام علی(ع):زبانت نگه دار
سخن در اختیار تو است تا آنگاه که نگفته باشی؛اما اگر گفتی تو در اختیار آن خواهی بود ,پس زبانت نگه دار همان گونه که زر و سیمت نگه می داری ,چه بسا سخنی که نعمتی را سلب کند.

حکمت 331/امام علی(ع):اندیشه ؛اساس دانش
علم بر دوگونه است,یا خاستگاهش عقل و سرشت است و یا از راه شنیدن به دست آید.اگر از عقل نجوشد .مفید واقع نگردد.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

مجموعه قوانین

مخارج دولت روحانی در ۳ سال ۲ برابر شد

احمدی نژاد

رعایت حقوق شهروندی در دادسراها و دادگاه های نظامی

وصیتنامه سیاسى- الهى امام خمینی‏

قانون امور حسبی

قانون امور گمرکی

راهبردهای احتمالی آمریکا

امام خامنه‌ای در دیدار نخبگان علمی:

دادستان تهران خبر داد

استعفا در استعفا

تفاوت شیعه و سنی در حبّ امام حسین(ع) نیست

سرلشکر جعفری

رونمایی از تازه‌ترین نسخه «فریدون»

قرار اناطه

الکترونیکی شدن ثبت عناوین درخواست‌ها در شوراهای حل اختلاف

محرومیت اجتماعی

مقررات مربوط به سفته و نحوه مطالبه وجه آن

تحریف و تقطیع تاریخ

نیروهای ترکیه در محاصره

سرلشکر فیروزآبادی

شکایت کانون سردفتران از نیروی انتظامی

آیا ۲۹ کشور اروپایی با ممنوعیت محصولات تراریخته «فناوری‌هراس» هستند

فراری دهندگان پرونده کرسنت چه کسانی هستند

عاقبت-به-خیری

زیارت عاشورا (تصحیح شده و کامل)

سند ملی راهبردی پیشگیری

حمایت اجتماعی از بازماندگان متوفی

مسئولیت پزشکان در درمان بیماران

ابلاغ سیاست های کلی انتخابات

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ

۰

حسینیه امام حسین علیه السلام'شب پنجم

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ
ائمه(ع) دارای حلاوت اسم و کرامت نفس هستند. هر کسی با شنیدن اسماء ظاهری ائمه و اعم از آن، یک شیرینی و حلاوتی در ذائقه اش احساس می‌کند. یعنی می‌توان گفت، با وجود اینکه ائمه(ع) در بین مردم زندگی کردند و مانند دیگر انسان ها از دنیا رفتند، اما از یک استثناء برخوردار هستند.
ائمه(ع) دارای حلاوت اسم و کرامت نفس هستند. هر کسی با شنیدن اسماء ظاهری ائمه و اعم از آن، یک شیرینی و حلاوتی در ذائقه اش احساس می‌کند. یعنی می‌توان گفت، با وجود اینکه ائمه(ع) در بین مردم زندگی کردند و مانند دیگر انسان ها از دنیا رفتند، اما از یک استثناء برخوردار هستند.بار دیگر گردش روزگار ماه محرم را به ما رساند، ماه غربت حسین و تنهایی زینب را، ماه دلاورمردی عباس و شجاعت علی اکبر را؛ ماهی که اگر به هوش باشی و به گوش، بعد از گذشت قرن ها از آن، صدای «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) را از زبان امام غائبت خواهی شنید.
 
محرم ماه پیوستن خون خدا به خداست، ماه تجدید پیمان بندگی انسان کامل و تثبیت «قالوا بلی»! ماهی که به هر کجا سر می زنی دلها لرزان است و چشم ها پر امید؛ سفینه النجاه حسین(ع) پذیرنده هر نوع مسافری می باشد، کشتی حسین(ع) حتی مسافرانی را که دیگر هیچ سرمایه ای برای پرداخت و سوار شدن بر آن برایشان باقی نمانده را هم می پذیرد، مسافرانی که سالهاست در جزیره غفلت به سر برده اند و اکنون آرزویشان انسان شدن است و انسان ماندن.
 
ماه محرم از راه می رسد، ماهی که در آن به واسطه شفای تربت حسین(ع) دلها و تن های زیادی روبه راه شدند و از دل مردگی و رخوت نجات یافتند.
 
ماه محرم از راه می رسد، ماهی که در آن به واسطه مستجاب الدعوه بودن قبه حسین(ع) آرزوهای محال و غیر محال زیادی به تحقق پیوستند و راه های کمال و هدایت برایشان باز گردید.
 
ماه محرم از راه می رسد، ماهی که فرصتی دوباره است برای دل های یخ زده و هجران زده، دلهایی که هر روز به دنبال گمشده ای می گردند و باز هم گمشده شان را در لابلای دوست داشتنی های سخیف دنیایی نمی یابند، ماه محرم، ماه هدایت به سمت نور است و آن کس که دلش بی قرار است و قراری دوباره می خواهد باید به پا خیزد و عَلَم عشق را بر پا کند، عَلَمی که اگر در برپا کردنش کوتاهی کرد، دیگران گوی سبقت را از وی می رُبایند و در میدان انسانیت و مردانگی و مروت پیشی می گیرند.
 
ماه محرم از راه می رسد و دلهای سرگردان و جواب شده از همه جا و همه کس، به چشم خود می بینند که جایی برای پناه آوردن برایشان باقی مانده، جایی که سنگفرشش بال ملائکه الله است و خیرمقدم گویش حجت الله؛ هر چند که اولیاء الله گویند امن ترین مکان برای عشق و محبتمان قلب های شیعیان و دوستداران ماست؛ اما چه کنیم که دنیا و مافیهایش، چشمان خودِ عالیمان را کور کرده است و چشمان خودِ دانیمان را تیزتر و هیزتر؛
 
خداوندا! به عاشقان دیدارت و به بندگان صالحت و به مقربان درگاهت و به آنکه شفای دردهایمان را در تربتش نهادی قَسَمَت می دهیم دلهایمان را در راه عشق و عاشقیش ثابت قدم گردان و عشق های مجازی دنیا را تنها پله ای قرار ده برای رسیدن به عشق بی انتهای خودت و حسینت(ع)!
 
خداوندا! به غنچه پر پر شده حسین(ع) و به صبر زینب علیها السلام ما را از آنانی قرار ده که گوشی شنوا برای اجابت «هل من ناصر ینصرنی» و چشمی بینا برای دیدن افراشته شدن پرچم پیروزی مولایمان صاحب الزمان(عج) خواهند داشت.
 
 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

حاج حسن خلج.mp3 | دانلود فایل
 
 
***
 
ذکر مصیبت جانسوز حضرت عبدالله بن الحسن علیهماالسلام از رهبر انقلاب
 
آن وقتى که حسین‌بن‌على علیه‌السّلام از اسب روى زمین افتاد - یعنى در آن لحظات آخر - و اسب بى‌صاحب امام حسین به خیمه‌ها برگشت، و زن و بچه و اهل حرم فهمیدند که حادثه براى حضرت ابى‌عبدالله پیش آمده، خب هر کدام یک عکس‌العملى نشان دادند. یک بچه‌ى یازده ساله‌اى بود که در آغوش امام حسین بزرگ شده بود؛ در حادثه‌ى کربلا ده سال از شهادت امام حسن مى‌گذشت. یعنى این بچه از یک سالگى در دامان عمو تربیت پیدا کرده بود و با عمو انس گرفته بود مثل پدر. شاید به خاطر این‌که بچه‌ى یتیم بوده امام حسین از فرزندان خودش هم بیشتر به او محبت مى‌کرده. خب پیدا است که یک چنین محبتى چگونه این بچه را سراسیمه کرد وقتى فهمید که عمویش در وسط میدان روى زمین افتاده، با شتاب آمد و رسید بالاى سر أبى‌عبداللَّه آن‌طورى که نقل کردند و نوشتند. هنگامى که این بچه رسید یکى از سربازان خبیث و قسى‌القلب ابن‌زیاد شمشیر را بلند کرده بود که بر بدن مجروح ابى‌عبدالله فرود بیاورد، این بچه در همین حال رسید که دید عمویش افتاده روى زمین و یک ظالمى هم شمشیر بلند کرده که فرود بیاورد، این بچه آنقدر ناراحت شد، آنقدر سراسیمه شد که این دستهاى کوچک خودش را بى‌اختیار جلوى شمشیر گرفت. اما این کار موجب نشد که آن حیوان درنده شمشیر را فرود نیاورد. شمشیر را فرود آورد، دست این بچه قطع شد. فریاد این بچه بلند شد، بنا کرد استغاثه کردن، اما این گرگ خونخوار به همین هم اکتفا نکرد، پشت سر این بچه رفت، بچه‌ى یازده ساله را روى زمین انداخت و او را به شهادت رساند. این‌جا بود که امام حسین خیلى منقلب شد، کارى هم از او برنمى‌آید، در مقابل چشم او این عزیز دلش را، این یتیم برادرش را، این بچه‌ى یازده ساله را دارند مى‌کشند، این بود که این‌جا دست به دعا برداشت و از ته دل این مردم را نفرین کرد. صدا زد «اللّهم أمسک عنهم قطر السماء» خدایا باران رحمتت را بر این مردم حرام کن...(1)
 
***
 
سخنرانی مکتوب/ حجت الاسلام والمسلمین میرباقری/ جلسه چهارم حسینیه حضرت زهرا
 
امام، حقیقت صراط مستقیم؛ معرفت امام راه نجات از کفر و نفاق
 
متن زیر جلسه پنجم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم الحرام سال 92 در «حسینیه حضرت زهرا - شجاع فرد» ایراد فرموده اند که در تاریخ 18 آبان ماه برگزار شده است. در این جلسه ماهیت رابطه مومن با معصوم تشریح شده است. در آغاز به این نکته اساسی اشاره شده است، که هر انسانی از معیت الهی برخوردار است و تنها این معیت است که تا ابد او را همراهی می کند و بالاتر از آن این است که، هر گونه اجابت از سوی مخلوقات و همراهی آنان با انسان ریشه در همراهی الهی با انسان دارد. لذا انسان باید به این باور برسد که تنها خدا او را کفایت می کند. بعد از این مقدمه وارد موضوع اصلی شده، و با اشاره به فرازی از زیارت جامعه کبیره، نسبت مومن با ائمه مورد بررسی قرار می گیرد که در ذیل تشریح آن، ذکر می شود که به اذن الهی مومنین از همراهی ائمه(ع) نیز برخوردارند. همراهی که در طول همراهی خداست. دلیل آن نیز این است که روح مومن از باقی مانده جسم امام و نور او خلق شده است. لذاست که همه مومنین بواسطه این نور باهم برادرند و از یک رشته رحمت میان همدیگر و با ائمه برخوردارند و این خود باعث حب آنها نسبت به هم گردیده است.
 
در ابتدا توجه به این نکته مهم است که وقتی عالم ما تغییر پیدا می کند (مثلا زمانی که ما از رحم مادر وارد دنیا می شویم) آنچه از ما جدا می شود، تنها چند اسباب هستند، با ما باشند یا نباشند، فرقی به حال ما نمی کند. از دنیا هم که به آخرت می رویم، همین طور است. تمام چیزهایی که در این دنیا ترک می کنیم، بدون اثر هستند. اگر غیر از این بود همیشه همراه ما بودند. لذا وقتی انسان از دنیا می رود، تمام آن چیزی که با او بودند، او را رها می کنند. اما باید توجه داشت که رهایی آنها اثری بر انسان ندارد و انسان باید به این باور برسد.
 
هستی انسان در گرو معیت الهی
 
«هُوَ مَعَکُم اَینَ ما کُنتُم»(حدید/4) خدای متعال با شماست در هر کجا که باشید. در عالم دنیا، در عالم برزخ. این بشارتی است بس بزرگ برای انسان، اینکه انسان در هر کجا که باشد، در هر عالمی، خدا همیشه با اوست؛ حتی اگر همه مخلوقات او را رها کنند و همین همراهی ابدی، انسان را کفایت می کند. انسان اگر موحد باشد، دیگر هیچ جای اضطراب و نگرانی نیست. «ا َلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ»(زمر/36)
 
حال این بشارتی که به انسان داده شده در واقع می خواهد به او این پیام را بدهد که نگران چیزی نباشد. خیالش راحت باشد که خدا همیشه با او هست. او که با ما باشد همه چیز هست. ترس انسان در رابطه با اینکه تمام اموری که با او بودند اورا رها می کنند، ناشی از تحریک عالم خیال او توسط شیطان می باشد. انسان باید این را باور کند که اتفاقی برای او نمی افتد. کما اینکه برای مومنین هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. انسان مومن با خیالی آسوده و با یک «بسم الله» از این خانه وارد خانه دیگر می شود. اینجا برای او یک بیت، آنجا هم یک بیت است. بلکه اوضاع او در آخرت بهتر هم می گردد. زیرا که «أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِن»(2) آنچه در این دنیا با او بودند، نمی گذاشتند روح آزادانه کار خود را بکند، اما بعد از مرگ، رها میشود.
 
انسان باید به این باور برسد که معیت دیگران چیزی را حل نمی کند. علاوه بر این، همراهی دیگران با او، به علت این است همراهی خدا با اوست. اگر خدا با ما نباشد، هیچ چیز با ما باقی نخواهد ماند. اگر حضور حضرت حق نباشد، هیچ چیز و هیچ کس برای ما کاری نمی کنند. آن جایی هم که بواسطه ی آب از ما رفع عطش می شود، به خاطر معیت الهی با ماست و الا آب نیز بدون اثر می شد. اگر دوست انسان خواسته های او را اجابت می کند، حاصل همین معیت و مجیب بودن خداست. معیتی ارزشمند ، نشاط بخش و فرح آفرین.
 
در همه ی وجود ما خدا با ماست. «دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ ءٍ دَاخِلٍ فِی شَیْ ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَیْ ء»(3) در همه ی عوالم با ما همراه است. نکته دیگر در رابطه همراهی خداوند این است که همراهی او، همراهی قیومیه است یعنی قوام ما به اوست. تا او با ما باشد، ما وجود داریم و هستیم و در غیر این صورت ما وجودی نداریم و اینکه همراهی خداوند همراهی جسمانی نیست، که اگر این بود این همراهی دیگر ارزشی نداشت و مانند همراهی دیگر امور می شد. همراهی کسی به درد می خورد که، هستی ما به دست او باشد.
 
نسبت روح و جسم و قبر مومن با امام(ع)
 
در باب ائمه(ع)نیز، همین مسئله ی همراهی آنها با انسان مومن مطرح است. «وَ اَجسادُکُم فی الاَجسادِ وَ اَرواحُکُم فی الاَرواحِ وَ اَنفُسُکُم فی النُّفُوسِ وَ اثارُکُم فی الاثارِ وَ قُبُورِکم فی القُبُورِ» این عبارات فرازهایی از زیارت جامعه کبیره می باشند، که می توان به چند صورت آنها را معنا کرد. یک معنای ظاهری که برای این فرازها وجود دارد، این است که وقتی ائمه(ع) درعالم ما نازل شدند، با اینکه از جنس ما نبودند، خصوصیات بشری پیدا کردند و با مردم درآمیختند، به طوری که با آنها زندگی می کردند و می کنند. جسمشان، روحشان و قبورشان در بین ما هستند؛ لذا در این جهت با ما مشترک اند. اما «فَما اَحلی اَسمائَکُم وَ اَکرَمَ اَنفُسَکُم» ائمه(ع) دارای حلاوت اسم و کرامت نفس هستند. هر کسی با شنیدن اسماء ظاهری ائمه و اعم از آن، یک شیرینی و حلاوتی در ذائقه اش احساس می کند. یعنی میتوان گفت، با وجود اینکه ائمه(ع) در بین مردم زندگی کردند و مانند دیگر انسان ها از دنیا رفتند، اما از یک استثناء برخوردار هستند.
 
اما معنای دیگری که برای این عبارات ذکر شده، این است که ارواح ائمه(ع) در ارواح مومنین و اجسامشان در اجساد مومنین و نفس های شان در نفوس مومنین و قبورشان در قبور مومنین جریان دارد. حرف «فی» که در این عبارات تکرار شده، می خواهد معنای ظرفیت را برساند. همان گونه که نفس ما در بدن ما قرار دارد و بدن ما به عنوان ضعفی برای نفس ما به شمار می رود؛ حضور روح و جسم و قبر ائمه(ع) در روح و جسم و قبر مومن نیز اینگونه است. به این صورت نیز می توان بیان کرد که شئون مختلف ائمه(ع) نسبت به مومن قیومیت دارد. مثلا اگر نفس ما با ما و در جسم ما هست، بر این جسم حکم می کند. او نگهبان این جسم است. اگر این روح برداشته شود و از جسم خارج شود، جسم متلاشی می شود.
 
«ارواحکم فی الارواح» این «فی» نیز اشاره به همراهی آنان با ما دارد و این به اذن الهی صورت گرفته است. همراهی که مانند همراهی خداوند، همراهی قیومیه است. روح امام در روح ماست و حیات روح ما به آن روح است. اگر ارواح ائمه در ارواح مومنین نبود، ارواح مؤمنین حیات نداشتند. کما اینکه اگر روح ما در جسم ما نباشد جسم ما حیات ندارد. «قبورکم فی القبور» در رابطه با این تعبیر نیز این مسئله صادق است. اگر قبر مومن خاصیت دارد و دیگران قبرش را زیارت می کنند؛ به این خاطر است که شعاعی از حرم و قبر امام(ع) در قبر مومنین وجود دارد. همان گونه که شعاعی از روح امام در روح مومنین حضور دارد.
 
ماهیت روح و جسم مومن
 
در روایت حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ شِیعَتَنَا مِنْ طِینَتِنَا أَسْفَلَ مِنْ ذَلِک»(4) این روایتی است که تنها با اختلاف در تعابیر به صورت مکرر نقل شده است. و نیز از ائمه سوال شده، اینکه که می فرمایید «اتقوا من فراسة المومن فانه ینظر بنور الله»(5) از فراست مومن بر حذر باشید. هیچ وقت سعی نکنید مومن را فریب دهید؛ زیرا هیچ گاه فریب نمی خورد. به این خاطر که او با نور خدا نگاه می کند؛ که نوری است نافذ. لذا مومن در ظاهر عالم، باطن خود را می بیند. آنجا که دیگر انسان ها، آسمان و زمین را می بینند. او ظهور حضرت حق و اسرار الهی را می بیند. لذا حضرت فرمود مومنین از متوسمین هستند.
 
در بعضی موارد نیز ذکر شده است که خدای متعال مومن را از نور خود آفریده است. یعنی شعاع نور الهی در وجود مومن حضور دارد و در واقع مومن از نوری آفریده شده است که هدایت همه عالم با اوست و در بعضی دیگر بیان شده است که ائمه(ع) فرمودند: خدای متعال ما را از نور خود آفریده و مومن را از نور ما آفرید. یعنی می توان گفت نور الهی با حجاب ائمه در مومن قرار دارد و در ائمه بی حجاب است. بنابراین ما از شعاع نور ائمه آفریده شده ایم «من فاضل طینتنا» یعنی از طینت ائمه(ع). خداوند در قرآن خطاب به حضرت عیسی(ع) می فرماید:«اِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ»(مائده/110) تو از گل هیئت پرنده خلق می کنی. در این آیه از تصرف کردن و صورت دادن تعبیر به خلق می شود. خدای متعال ما را از طینت ائمه خلق کرده است و در واقع ائمه(ع) در اصل خلقت ما حضور دارند و روح ما از سنخ جسم آنها است و همان طور که روح ائمه در جسمشان حضور دارد در جسم مومنین نیز حضور دارد. لذا فرموده شده «وَ اَجسادُکُم فی الاَجسادِ وَ اَرواحُکُم فی الاَرواحِ»
 
مرحوم مجلسی روایاتی را با این موضوع در ابواب مختلفی ذکر کردند؛ یک قسم در صفات مومنین و یک قسم در باب کتاب «الامامه» ابتدای جلد 25. در آن روایات به طور مفصل بیان شده است که خلقت مومن چگونه صورت گرفته است. فرمود: ما روحمان بالاتر از علیین هست و علیین بالاترین درجات بهشت است. جسممان را خدای متعال از یک طینت مخزونه مکنونه آفریده است. یعنی خداوند متعال طینتی که ائمه(ع) را از آن خلق کرده است، در کنانی قرار داده بود که مس نشده و دست هیچ کس به آن نرسیده است. در ادامه می فرماید: روح مومن نیز ازادامه همان طینتی آفریده شده است که جسم ما از آن آفریده شد. جسم مومن هم از یک طینت مخزونه است، اما «دون العرش» از رتبه ای پایین تر. لذا مومن موجود بسیار ارزشمندی می باشد. چرا که روحشان از مقام جسم ائمه و جسمشان از رتبه ای پایین تر از آن خلق شده است. یکی از اجسامی که برای ائمه(ع) در روایات تعریف شده است، همان تعبیر اشباح می باشد. اشباح و اجساد نوری.
 
رحمت الهی؛ ریشه برادری مومنین
 
از امام صادق(ع) روایت شده است: «خلقنا من علیین و خلق ارواحنا من فوق ذلک» ما از علیین آفریده شدیم و ارواح ما از فوق عالم علیین آفریده شده اند «و خلق ارواح شیعتنا من علیین» و روح شیعیان ما از این علیین آفریده شده و ماده روحشان از ماده علیین است «و خلق اجسادهم من دون ذلک» و جسم شان از درجه ای پایین تر از علیین خلق شده است. «فمن اجل تلک القرابه بیننا و بینهم به تحنوا الینا».
 
بنابراین به خاطر این قرابت است که مایل به ما هستند. در بعضی روایات نیز بیان شده است که این قرابت بین مومنین نیز وجود دارد. این قرابت، قرابت واقعی است و نه قراردادی. مومنین از پدر و مادر باهم شریک اند. «ال الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»(6) مومن برادر مادر و پدری مومن دیگر است.
 
به این روایات در کافی به صورت مکرر اشاره شده است. در کتاب ایمان و کفر در رابطه با دستور مواصله و پیوند بین براردان ایمانی، بابی آورده شده از روایات ائمه(ع) که فرموده اند: مومن با مومن در پدر و مادر شریک است و این ارتباط از ارتباط و رحامتی که بین دو برادر هست، بسیار قوی تر می باشد و هم رحمی یعنی یک رشته ای از رحمت خدا بین شان وجود دارد. این مؤمن به عنوان یک نوری از رحمت خدا نسبت به برادرش حساب می شود و آن برادر هم نسبت به این برادر نیز از یک رشته رحمت الهی برخوردار است. لذا تاکید شده است که نباید این رشته را قطع کرد و قطعش گناه کبیره به شمار می رود. چون قطع این رابطه برابر است با قطع رشته ای از رحمت خداوند.
 
تولد از یک پدر و مادر یک رشته رحمت بین افراد ایجاد می کند. اصل این رشته رحامت در روایات به رحامت وجود مقدس نبی اسلام(ص) و اهل بیت ایشان بر می گردد. رحم آل محمد(ص) که به عرش الهی وصل است. لذا قطع آن، قطع رحمت الله است و رحمت خاص الهی یا همان رحمت رحیمیه کاملا بریده می شود و به دنبال قطع این رشته، قرآنی که کتاب هدایت است مایه ی گمراهی او می گردد. «ما یُضِلُّ بِه اِلَّا الفاسِقینَ * الَّذینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ میثاقِه»(بقره/27-26)
 
از این رو که خداوند متعال به ارتباط و پیوست با این اشخاص امر فرموده است، زیرا که اینان ریشه پیوند با رحمت الهی اند. او رحمت خاص خودش را در مواضعی قرار داده که اصل آن رحمت خاص در وجود نبی اکرم(ص) جای گرفته است. یعنی همان رحمت موصوله ایشان در ارتباط با اهل بیتشان. این رحمت هیچ وقت از مومنین رها نمی گردد. در درجات پایین تر خداوند رشته هایی از شعاع این رحمت را بین دو برادر و بین پدر ومادر با فرزند می گذارد؛ اما آن شعاع از رحمت خودش که بین مومنین وجود دارد، از آن رشته ها قوی تر است. در این روایت نیز اشاره شده است که پدر مومنین نور و مادرشان رحمت است؛ یعنی مومن از نور الهی و رحمت الهی خلق شده است.
 
«خلقه من نوره غمسه فی رحمته» خداوند بعد از اینکه مومن را از نور آفرید، در فضای رحمت قرار و پرورش داده است. مانند پرورش پیدا کردن انسان در فضای رحم مادر یا مانند دانه ای که در گل پرورش پیدا می کند. لذا مومن مرکب از نور و رحمت الهی است. نور به منزله پدر و رحمت به منزله مادر آنهاست. رابطه مومنین باهم رابطه برادرانه است. و هم زنان و هم مردان را شامل می شود. این پیوند، پیوند ایمانی است. اما پیوندشان با ائمه(ع) پیوند دیگری است. همان طور که قبلا هم اشاره شد روح مومنین از اضافی جسم ائمه و جسم ائمه از علیین است و جسم مومن مادون جسم ائمه و علیین است و روح امام هم فوق عالم علیین هست. در واقع همه عالم علیین از شعاع روح امام(ع) است. بنابراین قرابتی که بین مومن و امام وجود دارد، از قرابت بین مومنین بالاتر است. همان طورکه، قرابت بین دو برادر فرع بر قرابت بین فرزند با پدر و مادر است.
 
بنابراین این فرمایش پیامبر(ص) که فرمودند: «انا و علی ابوا هذه الامه»(7) یک واقعیت است و نیز علت اینکه شیعه را، شیعه می نامند، آفریده شدن آنها از شعاع روح ائمه می باشد.
 
بنابراین اگر فرازی که در ابتدا ذکر شد را این گونه معنا کنیم؛ روح امام همان گونه که در جسم خود امام حضور دارد، در روح مومن هم حضوردارد. چون روح مومن از منزلت جسم امام آفریده شده است. حیات روح ما از روح امام و هستی روح ما از روح امام است. نسبت ما -به منزله ی مومنین- با امامان این گونه است «وَ اَجسادُکُم فی الاَجسادِ وَ اَرواحُکُم فی الاَرواحِ وَ اَنفُسُکُم فی النُّفُوسِ وَ اثارُکُم فی الاثارِ وَ قُبُورِکم فی القُبُورِ» جسد امام اصل روح ماست. لذا همه ارواح مومنین شعاعی از جسم امام اند. اگر عوالم را در نظر بگیریم، یک عالم عالم روح امام است. عالم اول به جسم امام تعلق می گیرد؛ که همان جسم نوری شان است. روح ما اشعه ای است از آن جسم و نسبت آن جسم به جسم ما، مثل روح ما نسبت به جسم ما می ماند. جسم ما قوامش به این معیت است. اگر این معیت نباشد، قوام جسم ما از بین می رود. قبور هم همین گونه اند؛ قبر مومن یک شعاعی از قبر امام است. لذا «روضة من ریاض الجنه»(8) خواهد بود.
 
قبور مومنین ذیل حرم امام تعریف می شود و لذا همه خیراتی که در حرم مومنین هست به خاطر همان شعاع است. حضرت علی(ع) فرمود: مومنین چهار خصلت دارند؛ یکی از این چهار صفت متوسم بودن است. بعد ذیل آن ادامه میدهند: همان طورکه نور ماه را از خورشید می گیرید، نور ما را از مومن بگیرید. نور ما در مومن وجود دارد.
 
بنابراین میتوان اینگونه جمع بندی کرد که همه قوام جسم مومن، روح مومن و قبر مومن به وجود امام است. به این معنا که هر جا مومنین هستند، ائمه هستند. ارواح متعدد مومنین حول جسم امام جمع شده، اشعه ای هستند از این چهارده شبه نوری. این همراهی است که ارزش و لطافت دارد و به همراه خود حب می آورد. کسانی که حجاب از جلوی چشمشان برداشته می شود و این امر را می فهمند، به محبت امام می رسند و مقام حب پیدا می کنند. کما اینکه محبین خدای متعال هم همینگونه اند. همه تار و پودش وابسته به حضرت حق است.
 
***
 
مقتل مکتوب
 
شهادت حضرت عبدالله بن حسن علیه‌السلام
 
وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ .... .فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَةِ انْبِعَاثِ الدَّمِ ...... فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ.فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ‏ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَةً فَنَادَى یَا عَمَّاهُ فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً (مثیر الأحزان ابن نما حلی: ص ٧٣، روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری: ص ٢٠٨)
 
ترجمه: سالار شایستگان دیگر توان ایستادن نداشت که از جنگ باز ایستاد..... نداى امام حسین علیه السّلام به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود مى‏دانى که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را مى‏کشند....آن تبهکاران سنگدل اندکى درنگ کردند و دگر باره بر آن آموزگار والاییها هجوم بردند. در همان لحظاتى که حسین علیه السّلام بر شهادتگاه، خود با لب تشنه و غرق در خون در انتظار شهادت بود، یادگار ارجمند برادرش، «عبد اللَّه»، فرزند امام حسن که کودکى هوشمند بود، از سراپرده بانوان بیرون آمد و شتابان خود را به عموى گرانمایه‏اش حسین علیه السّلام رسانید تا عمو را یارى کند.
 
عمه‏اش «زینب» خود را به او رساند تا وى را به خیمه‏‌ها بازگرداند، امّا او پایدارى کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّى!» به خداى سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! در این هنگام یکى از تجاوزکاران اموى بنام «بحر بن کعب» به سوى حسین علیه السّلام روى آورد، که «عبد اللَّه» فریاد بر آورد: هان اى پلید زاده! آیا مى‏خواهى عمویم را به شهادت برسانى؟ آن عنصر پلید نیز شمشیرى بر آن کودک فرود آورد و عبد اللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالى که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین علیه السّلام او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایى پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خداى پر مهر به زودى تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
 
و آن گاه «حرمله» گلوى آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین علیه السّلام پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبد اللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشه‏ات را تاکنون از نعمت‏هایت بهره‏ور ساخته‏اى، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.
 

***

 

نحوه عزاداری امام حسین(علیه السلام) در محضر امامان شیعه (علیهم السلام)

 
سنّت عزاداری امام حسین علیه السلام از سنّت های مهم و مؤثر شیعی است که در طول تاریخ دچار تحوّلاتی گردیده است. برای دست یابی به شیوه های اصیل و دور از خرافات و تحریفات این سنّت مهم، تأسّی به امامان معصوم شیعه علیهم السلام یکی از بهترین راه ها به شمار می آید. در این مقاله، تلاش شده است در حدّ مقدور، شیوه برگزاری سنّت عزاداری بر امام حسین علیه السلام توسط امامان شیعه علیهم السلام و اهدافی که آن بزرگواران از این کار دنبال می کردند، ترسیم گردد. 
 
بی تردید، یکی از سنّت های مهم شیعی، عزاداری برای شهادت امام حسین علیه السلام ، امام سوم شیعیان، است که در عاشورای 61 ه با وضعیتی دلخراش و بی سابقه همراه با عده ای از خویشان و اصحابش در کربلا به شهادت رسید. 
 
قیام امام حسین علیه السلام چنان تأثیری در استمرار حرکت شیعه داشته که در این باره گفته شده است: «اِنَّ الاسلامَ عَلویٌ، و التّشیّعُ حسینی»؛(9) اسلام، علوی است و تشیّع، حسینی. 
 
امام سجّاد علیه السلام در سوگ پدر 
 
سوگواری و بزرگداشت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش از همان آغاز و توسط فرزندش علی بن حسین علیه السلام ملقّب به «امام سجّاد» علیه السلام و خواهر گرامی اش حضرت زینب علیهاالسلام و دیگر همراهان آن حضرت، که شاهد ماجرا بودند، برپا شده است. 
 
امام سجّاد علیه السلام با توجه به حاکمیت مطلق و قساوت امویان، که اوج بی رحمی خود را در حادثه کربلا نشان داده بودند، دوران امامت خود را در انزوای سیاسی به سر برد و از مناقشات سیاسی کناره گیری کرد. ایشان در جریان رویارویی عبداللّه بن زبیر با حکومت اموی دخالت نکرد و حتی در قیام مردم مدینه در واقعه «حرّه» بر ضد حکومت یزید، بی طرفی اختیار کرد و به تقاضای مروان بن حکم، عامل مدینه، پناهندگی همسر و خانواده اش را پذیرفت و آن ها را به همراه خانواده خود به «ینبع» (چشمه سرای نزدیک مدینه، سمت راست کوه رضوی) برد. این در حالی بود که مروان ابتدا این خواهش را از عبداللّه بن عمر کرد، ولی او نپذیرفت.(10) 
 
علاوه بر فراهم نبودن شرایط برای قیام امام سجّاد علیه السلام علت مهم دیگر، عظمت واقعه کربلا و رسالت بزرگی بود که این امام برای رساندن پیام عاشورا و جلوگیری از به فراموشی سپردن آن بر دوش خود احساس می کرد. وی بهترین راه مبارزه با حکومت اموی را زنده نگه داشتن حادثه عاشورا و افشای جنایات امویان در این واقعه می دانست. 
 
امام سجّاد علیه السلام از هر فرصتی برای زنده نگه داشتن خاطره عاشورا و یاد امام حسین علیه السلام و یارانش استفاده می کرد. نقل شده است که ایشان هنگام نوشیدن آب به شدت می گریست و وقتی با پرسش اطرافیان در این باره روبه رو می شد، پاسخ می داد: «چگونه گریه نکنم، در حالی که آبی را که پرندگان و جانوران وحشی از آن آزادانه استفاده می کردند، بر پدرم منع نمودند؟»(11) 
 
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که علی بن حسین علیه السلام پس از شهادت امام حسین علیه السلام تا آخرین لحظات زندگی بر مصیبت پدرش گریه می کرد و هر گاه می خواست دست به سوی طعام ببرد و یا آب بنوشد گریه می کرد، تا جایی که یکی از غلامانش به او گفت: یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، چقدر گریه می کنید؟! می ترسم خود را هلاک کنید! حضرت در جواب فرمود: «همانا اندوه و غصّه ام را به خدا شکوه می کنم و می دانم از خدا آنچه را که شما نمی دانید.»(12) 
 
در پاسخ یکی دیگر از کسانی که به گریه های شدید ایشان معترض بود، فرمود: «وای بر تو! یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت که خدا یکی را از چشم پدر دور کرد. یعقوب در فراق یوسف به قدری گریه کرد که دو چشمش نابینا و سفید شد و کمرش از غصّه یوسف خمیده گشت، در حالی که فرزندش زنده و سالم بود. ولی من با دو چشمم دیدم که پدر و برادر و عموهایم و هفده تن از اهل بیت در کنارم کشته شدند، چگونه می توانم گریه نکنم؟»(13) 
 
در برخی از روایات نقل شده است که پس از خواب عجیب و عبرت انگیزی که همسر یزید دید و برای شوهرش نقل کرد، یزید اسرای اهل بیت علیهم السلام را خواست و برای دل جویی و جلب رضایت آنان، آمادگی خود را برای برآوردن خواسته ای از آنان اعلام کرد. اهل بیت امام حسین علیه السلام گفتند: ما بیش از هر چیز دوست داریم بر حسین علیه السلام گریه و زاری کنیم. سپس یزید مقدّمات عزاداری را برای آن ها فراهم کرد و اسرای اهل بیت هفت روز بر آن حضرت ندبه و زاری کردند.(14)
 
نویسنده کتاب سیاهپوشی در سوگ ائمّه نور علیهم السلام ، در این باره چنین آورده است: هند، همسر یزید، می گوید: در عالم خواب دیدم دری از آسمان باز شده است و فرشتگان گروه گروه به سوی سر حسین علیه السلام فرود می آیند و می گویند: السلام علیک یا ابا عبداللّه، السلام علیک یابن رسول اللّه. در ادامه، او در عالم رؤیا شاهد بوسیدن سر امام حسین علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و مناظر دیگری بود. هند می گوید: ناراحت و نگران از خواب بیدار شدم و ناگهان چشمم به نوری افتاد که از سر بریده امام حسین علیه السلام متصاعد بود. با مشاهده این صحنه، به جست وجوی یزید برخاستم و او را در اتاقی تاریک یافتم که محزون و غمگین می گفت: مرا چه به کار حسین؟ خواب خویش را برای او نقل کردم و او سرش را به زیر افکنده بود. 
 
نویسنده با ذکر این رؤیا، یزید را پشیمان و نادم از جنایت خویش در کربلا دانسته است و این موضوع را عامل برخورد ملایم وی با اهل بیت علیهم السلام می داند،(15) در حالی که باید توجه داشت ترس یزید از خشم عمومی مردم و قیام بر ضد حکومت را باید عامل اصلی مدارا با اسرای اهل بیت علیهم السلام و سعی در جلب رضایت آنان دانست. کافی است مروری بر واقعه «حَرّه» و جنایات لشکریان یزید در مدینه، که دو سال پس از واقعه کربلا روی داد، داشته باشیم تا نادم و پشیمان بودن یزید از جنایاتش در کربلا را داستانی نادرست بدانیم. 
 
دکتر شهیدی در این باره می نویسد: «مسلم بن عقبه، فرمانده سپاه اعزامی یزید به مدینه، سه روز شهر را به اختیار سپاهیان خونخوار شام نهاد تا هرچه خواهند بکنند و چه مردان دیندار و پارسا و شب زنده دار که کشته شد و چه حرمت ها که در هم شکست و چه زنان و دختران که از تجاوز این مردم وحشی نرستند! خدا می داند از این فاجعه تنها یک حقیقت را می توان دریافت و آن اینکه در این لشکرکشی، امیر و مأمور هیچ یک از فقه اسلام آگاهی نداشتند، و اگر داشتند بدان بی اعتنا بودند.»(16) 
 
یکی از شیوه های امامان شیعه در برگزاری عزاداری بر امام حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن یاد و خاطره قیام عاشورا استفاده از خطیبان و شاعران و افراد خوش صدا بود. به این افراد «مُنْشِدْ» می گفتند که معادل «مدّاح» امروزی بود. البته مسلّم است این افراد، که در محضر امامان معصوم به شعرخوانی و مرثیه سرایی می پرداختند، از هرگونه گزافه گویی و غلو و سخن نادرست به دور بودند و اساسا حادثه کربلا آن قدر دلخراش و حزن انگیز است که برای تحریک احساسات، نیازی به قصه پردازی و بیان مطالب نادرست، که متأسفانه کار برخی از مدّاحان شده، نیست. 
 
هنگام بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه، کاروان آن ها در نزدیکی شهر اقامت کوتاهی کرد. چند تن از اهالی مدینه با کاروان اسرا برخورد کردند. یکی از آنان بشیر بن جذلَمْ بود. امام سجّاد علیه السلام او را شناخت و به او فرمود: ای بشیر، پدرت شاعر بود، تو هم از شاعری بهره ای داری؟ بشیر گفت: بلی، من خود نیز شاعرم. حضرت فرمود: ابیاتی بگو و جلوتر از ما به مدینه برو و خبر ورود ما و مصیبت قتل سیدالشهداء علیه السلام را به مردم اعلام کن. بشیر این ابیات را ساخت و با گریه و صدای رسا بر مردم مدینه فراخواند:
 
یا اهلَ یثرب لا مُقامَ لکم بِها 
قُتِلَ الحسینُ و ادمعی مِدرارٌ 
الجسمُ منه بکربلاءِ مفّرجٌ
والرأسُ منه علیَ القناةِ یُدارُ
 
یعنی: ای اهل مدینه، دیگر در مدینه اقامت نکنید که حسین علیه السلام شهید شد و به این سبب، سیلاب اشک از چشم من روان است. بدن شریفش در کربلا و در میان خاک و خون افتاده و سر مقدّسش را بر سر نیزه ها در شهرها می گردانند. 
 
بنا به قول ابی مخْنَفْ، زنی در مدینه باقی نماند، جز آنکه از خانه بیرون رفت و مردمان سیاه پوشیدند و فریاد گریه و ناله سر دادند.(17) 
 
امام جعفر صادق علیه السلام و عزاداری امام حسین علیه السلام 
 
شیعه امامیه بسیاری از احادیث و روایات خود، به ویژه در مسائل فقهی، را از امام ششم، جعفر بن محمّد صادق علیه السلام ، گرفته و بسیاری از سنّت ها و آداب و رسوم شیعه منسوب به ایشان است، تا آنجا که مذهب شیعه امامیه را «مذهب جعفری» می نامند. این مسئله مرهون شرایطی بود: سلسله بنی امیّه در سراشیبی سقوط قرار داشتند و خاندان عبّاسی هم هنوز قدرت تثبیت شده ای نداشتند. 
 
امامت امام صادق علیه السلام از سال 114 تا 148 ق طول کشید که دوران نسبتا طولانی 34 ساله را شامل می شد. از این مدت، 18 سال در اواخر دوران اموی سپری شد و 16 سال در اوایل دوران خلافت عبّاسی گذشت. امام صادق علیه السلام با استفاده از این شرایط، نسبت به بسط و گسترش فرهنگ اسلامی و شیعی تلاش وافری نمود و به تدوین و تعمیق فقه و مبانی و سنن شیعی همّت گمارد و شاگردان زیادی در این جهت پرورش داد. روایات زیادی از بزرگداشت واقعه کربلا و شهادت حسین بن علی علیه السلام و یارانش توسط این امام نقل شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود: 
 
از عبداللّه بن سنان روایت شده است که در روز عاشورا بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، در حالی که جمع زیادی اطراف ایشان را فرا گرفته بودند و ایشان چهره ای اندوهناک و غمگین و اشکبار داشت. عرض کردم: یابن رسول اللّه، از چه می گریید؟ خداوند دیده شما را نگریاند. فرمود: آیا تو در بی خبری به سر می بری؟ مگر نمی دانی در چنین روزی حسین علیه السلام به شهادت رسید؟ گریه به او امان نداد تا سخن بیشتری بگوید و همه مردم به گریه افتادند.(18) 
 
چنانچه این روایت را درست بدانیم، به اوج خفقان عصر اموی و شدت برخورد آنان با سنّت های شیعی و به ویژه عزاداری امام حسین علیه السلام پی می بریم که حتی یاران نزدیک امامان شیعه را نیز در بی خبری نگه می داشت که البته جای تأمّل دارد. 
 
زید الشحّام نقل می کند که روزی نزد امام صادق علیه السلام بودیم. جعفر بن عثمان وارد شد و نزدیک امام نشست. امام به او فرمود: شنیده ام که تو درباره حسین علیه السلام شعر می گویی. جعفر گفت: آری. با درخواست امام، جعفر اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند و امام و جمع حاضر گریه کردند. اشک بر چهره امام جاری گشت و فرمود: ای جعفر، فرشتگان مقرّب الهی سخن تو را شنیدند و گریه کردند، همچنان که ما گریه کردیم. سپس فرمود: «کسی که برای حسین علیه السلام شعر بگوید، خود گریه کند و دیگران را بگریاند، خدا بهشت را بر او واجب می کند و گناهانش را می آمرزد.»(19) 
 
محمّد بن سهل می گوید: در ایام تشریق(20) به همراه کمّیت شاعر، خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدیم. کمّیت به امام عرض کرد: اجازه می فرمایید: شعر بخوانم؟ حضرت فرمود: بخوان که این ایّام روزهای بزرگی هستند. پس حضرت خانواده خود را گفت که نزدیک آیند و به اشعار کمّیت گوش دهند. کمّیت اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند. امام در حق کمیّت دعا کرد و برای او آمرزش طلبید.(21) 
 
شیخ فخرالدین طریحی در کتاب منتخب روایت کرده است: چون هلال عاشورا پدیدار می شد، حضرت صادق علیه السلام اندوهناک می گردید و بر جدّ بزرگوارش سیدالشهداء علیه السلام می گریست و مردم از هر جانب به خدمت ایشان می آمدند و با او نوحه و ناله می نمودند و بر آن حضرت تعزیت می دادند و چون از گریه فارغ می گشتند، حضرت می فرمود: «ای مردم، بدانید که حسین علیه السلام نزد پروردگار خود زنده و مرزوق است و پیوسته به عزاداران خود نگاه می کند و بر نام های ایشان و پدرانشان و جایگاهی که در بهشت برای آن ها مهیّاست از همه داناتر است.»(22) 
 
همچنین امام صادق علیه السلام از امام حسین علیه السلام نقل می کند: «اگر زائر و عزادار من بداند که خداوند چه اجری به وی عطا خواهد فرمود، هر آینه شادی او از اندوهش بیشتر خواهد بود و زائر امام حسین علیه السلام با اهل خود برنمی گردد مگر مسرور، و عزادار من از جای برنخیزد، مگر آنکه جمیع گناهانش آمرزیده می گردد و مانند روزی می شود که از مادر متولّد شده است.»(23) 
 
تأکید امام صادق علیه السلام به زنده و گواه بودن امام حسین علیه السلام ، اشاره به آیاتی از قرآن کریم است که ویژگی های شهید را بیان می کند.(24) این مسئله بیانگر آن است که امام صادق علیه السلام تلاش می کردند فضای مسمومی را که بنی امیّه برای امامان شیعه از جمله امام حسین علیه السلام در جامعه ایجاد کرده بودند و آن ها را افرادی طاغی و یاغی نسبت به حاکم اسلامی و امیرالمؤمنین می دانستند، با برپایی مجالس عزاداری و بیان حقایقی پیرامون شخصیت و قیام امام حسین علیه السلام پاک کنند و مسلمانان را به حقایق آگاه سازند و در این باره، به قرآن، که مورد وثوق و اجماع مسلمانان است، متوسّل می شدند. 
 
عزاداری امام حسین (علیه السلام) در محضر امام رضا (علیه السلام)
 
در منابع، اشاراتی به چگونگی برپایی مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام توسط امامان دیگر شیعه از جمله امام موسی کاظم و امام رضا علیهماالسلام نیز شده است. در مورد امام موسی بن جعفر علیه السلام از قول فرزند بزرگوارش نقل شده است: «همین که محرّم فرامی رسید، دیگر کسی خنده ای بر لب آن حضرت نمی دید و همواره اندوهگین بود تا دهه عاشورا بگذرد و چون روز دهم فرامی رسید، این روز، روز نهایت غم و مصیبت بود و می فرمود: این است آن روزی که جدّم حسین علیه السلام در چنین روزی کشته شد.»(25) 
 
ریّان بن شبیب نقل می کند که روز اول محرّم بر ابی الحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. حضرت به من فرمود: «ای پسر شبیب، اگر بر حسین علیه السلام بگریی چندان که اشک بر گونه هایت جاری شود، خدای تعالی هر گناهی که کرده ای بیامرزد» سپس فرمود: «اگر می خواهی در درجات بهشت با ما باشی، برای اندوه ما اندوهناک باش و در خوشحالی ما شادمان.»(26) 
 
دِعْبِل خُزاعی، شاعر معروف اهل بیت علیهم السلام ، روایت کرده است: در ایّام عاشورا خدمت علی بن موسی علیه السلام رسیدیم. دیدیم آن حضرت با اصحاب خود ملول و محزون نشسته اند. چون مرا دید، فرمود: «مرحبا به تو ای دعبل! مرحبا به یاری کننده ما به دست و زبان خود!» پس مرا طلبید و نزد خود نشاند و فرمود: «ای دعبل، دوست دارم که شعری برای من بخوانی که این ایّام، ایام حزن ما اهل بیت و ایام سرور اعدای ما، بخصوص بنی امیّه، بوده است. ای دعبل، کسی که بگرید و بگریاند بر مصیبت ما و آنچه که دشمنان بر ما وارد کرده اند، حق تعالی او را در زمره ما محشور گرداند. ای دعبل، کسی که در مصیبت جدّم امام حسین علیه السلام بگرید، البته خداوند گناهان او را بیامرزد» و بعد برخاست و پرده در میان ما و اهل حرم زد و ایشان را بین پرده نشانید تا در مصیبت جدّ خود بگریند. سپس به من فرمود: «ای دعبل، مرثیه بخوان برای حسین علیه السلام که تو تا زنده ای ناصر و مادح ما هستی. با این کار، به ما یاری کن و در این باره کوتاهی مکن.» 
 
دعبل می گوید: اشک از چشمان من جاری شد و شروع به شعرخوانی در رثای امام حسین علیه السلام کردم.(27) 
 
شیخ صدوق روایت کرده است که امام رضا علیه السلام می فرمود: «محرّم ماهی بود که مردم در زمان جاهلیت قتال و جدال را در آن حرام می دانستند. اما این امّت جفاکار حرمت این ماه را نگه نداشتند و خون ما را حلال و احترام ما را ضایع و اهل بیت ما را اسیر کردند. خیمه های اهل بیت را سوزاندند و اموال آنان را به غارت بردند و هیچ حرمتی از برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله در حق ما لحاظ نکردند. روز قتل امام حسین علیه السلام چشم های ما را مجروح و اشک ما را جاری و عزیز ما را ذلیل گردانیدند. پس بر مثلِ حسین علیه السلام باید گریه کنندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را محو می کند.»(28) 
 
نتیجه 
 
در پایان، لازم است به چند نکته در مورد اهداف و چگونگی عزاداری امام حسین علیه السلام از سوی امامان شیعه علیهم السلام اشاره شود: اول اینکه امامان شیعه با برپایی عزاداری امام حسین علیه السلام تلاش می کردند حقّانیت امام حسین علیه السلام و باطل بودن ادعاهای یزید و امویان را ثابت کنند، و این نشان دهنده آن است که جوّ عمومی جامعه اسلامی چنان مسموم بود که حتی برخی از اصحاب و یاران امامان شیعه از این موضوع غافل بودند؛(29) چنان که در بسیاری از روایات و دعاهایی که از امامان شیعه بر جای مانده اند به طور مرتّب تکرار می شود که امام حسین علیه السلام برای خدا و برپا کردن احکام اسلامی همچون نماز و امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد.(30) 
 
دوم اینکه امامان شیعه علیهم السلام با برپایی عزای امام حسین علیه السلام و منسوب کردن خویش به ایشان، سعی در اثبات حقّانیت خود و ستمگری و بطلان دشمنان و حکومت زمان خود داشتند و برپاداری عزای امام حسین علیه السلام را بهترین و مؤثرترین شیوه مبارزه در زمان خویش می دانستند. امام رضا علیه السلام وقتی مصیبت های امام حسین علیه السلام و یارانش را بیان می کرد، به جای ایشان، کلمه ما را به کار می برد: «این امّت جفاکار، خون ما را حلال و احترام ما را ضایع و اهل بیت ما را اسیر کردند و خیمه های حرم ما را سوختند و اموال ما را به غارت بردند و هیچ حرمتی از برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله در حق ما لحاظ نکردند.»(31) در روایت معروف «سلسلة الذهب» نیز امام رضا علیه السلام شرط وارد شدن به قلعه توحید و ایمن ماندن از عذاب را پذیرفتن امامت خویش بیان می کنند.(32) 
 
در این زمینه، امامان شیعه علیهم السلام به آیات قرآن، که مورد وثوق همه فرقه های اسلامی است، متمسّک می شدند؛ چنان که آیاتی از قرآن که در رابطه با حقوق اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر امّت اسلامی هستند،(33) در روایت اخیر مورد توجه قرار گرفته اند و یا در روایتی دیگر به آیاتی از قرآن که خصوصیات شهید راه خدا را بیان می کند، اشاره شده است.(34) 
 
در مورد کیفیت و مدت برگزاری مراسم عزاداری در حضور امامان شیعه علیهم السلام نیز از روایات و شواهد تاریخی چنین برمی آید که بر خلاف ادعای پنهانی بودن این مراسم در زمان ایشان، امامان شیعه علیهم السلام برای رسیدن به اهداف مقدّس خویش، سعی می کردند این مراسم را به صورت دسته جمعی، حتی اگر شده با حضور خانواده خویش، علنی و در ملأ عام و در هر فرصت ممکن برپا دارند. 
 
ابن قولویه از ابن هارون مکفوف(35) روایت کرده است: خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدم، به من فرمود: در مصیبت حسین علیه السلام شعری بخوان. ابوهارون به شیوه رسمی و به قول معروف «کتابی» اشعار خود را خواند. حضرت به او فرمود: به همان نحوی که نزد قبر آن حضرت می خوانی، مرثیه سرایی کن؛ یعنی همراه با حزن و اندوه و سوز و گداز. او می گوید: پس من این بیت را خواندم: 
 
اَمِر علی حدثِ الحسینِ فقُل لاِعظُمهِ الزکیّه. 
یعنی بر مزار حسین گذر کن و به استخوان های پاکش بگو. 
 
و چون حضرت گریست، من ساکت شدم. فرمود: بخوان. من چند بیت دیگر خواندم، بعد فرمود: باز هم بخوان. من این بیت را خواندم: 
 
یا مریم قومی فانّه بی مولاکِ و علی الحسینِ فاسعدیِ ببکاکِ. 
 
پس حضرت گریست و اهل حرم به ناله و شیون آمدند و چون ساکت شد، فرمود: «ای اباهارون، هر که شعری در مصیبت حسین علیه السلام بسراید، پس بگریاند ده نفر را، بر او بهشت واجب است» و سپس نفرات را کم کرد تا به یک نفر رسید و فرمود: «هر که بخواند شعری در مصیبت حسین علیه السلام و یک نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب است.»(36) 
 
از این روایت برمی آید که امامان شیعه علیهم السلام عزاداری با سوز و گداز و همراه با گریه و زاری را تشویق و تبلیغ می کردند و برای آن ثواب زیادی قایل بودند. همچنین سعی می کردند اقوام و بستگان خود را نیز در این گونه مراسم شرکت دهند. 
 
امام صادق علیه السلام با لحنی تشویق گونه خطاب به فضیل بن یسار می فرماید: «آیا مجلس تشکیل می دهید و با هم درباره ما سخن می گویید؟» فضیل می گوید: آری. امام می فرماید: «من این مجالس را دوست دارم. پس هدف ما را زنده نگه دارید. خدا رحمت کند کسی را که هدف و امر ما را احیا کند. ای فضیل، کسی که ما را به یاد آورد و یا نزدش از ما یاد شود و از دیدگانش به اندازه بال مگسی اشک بیرون آید، خداوند گناهانش را بیامرزد.»(37) 
 
نکته قابل توجه در مورد روایت اخیر، این است که برخی بخشیدن گناه در اثر عزاداری و گریستن بر امام حسین علیه السلام را بهانه ای برای مرتکب شدن گناهان و محرّمات الهی و ترک واجباتی همچون نماز قرار داده اند، و حال آنکه حضرت امام حسین علیه السلام برای ترک حرام الهی (بیعت با حاکم ظالم و فاسد) و انجام واجبات شرعی (امر به معروف و نهی از منکر) قیام کرد و در این راه به شهادت رسید. خواندن نماز ظهر عاشورا در شرایط بسیار دشوار و فرصت گرفتن از دشمن در شب آخر برای خواندن قرآن و نماز، حکایت از عشق امام حسین علیه السلام به نماز و قرآن دارد. بنابراین، شاید بتوان سیره امامان شیعه علیهم السلام و نقل برخی از این گونه روایات را این گونه تفسیر کرد که عزاداری امام حسین علیه السلام باید عامل دمیدن روح امید در آحاد جامعه اسلامی، حتی گناه کاران باشد. گریه بر امام حسین علیه السلام می تواند به گناه کاران این امید را ببخشد که در آن ها تحوّل ایجاد شود و بین آن ها و گناه فاصله ایجاد کند و آن ها را آماده انجام واجبات الهی تا حدّ شهادت در راه خدا گرداند. بنابراین، عزاداری بر امام حسین علیه السلام گناهان گذشته را می آمرزد، نه گناهان آینده را. 
 
در کتاب وسائل الشیعه از قول امام صادق علیه السلام آمده است: «در ماجرای کربلا، زنان فاطمی در عزای حسین بن علی علیه السلام گریبان چاک نمودند و صورت ها خراشیدند و باید در مثل چنین مصیبتی، گریبان ها چاک زد.»(38)
 
کتاب عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، این روایت را منطبق بر فرموده حضرت صاحب الامر(عج) در زیارت «ناحیه مقدّسه» می داند. در این زیارت، از قول امام زمان علیه السلام آمده است: «چون زنان اهل بیت در روز عاشورا، اسب تو را بدان حالت دیدند، از پس پرده ها بیرون آمدند، گیسوان خود را پریشان کردند و سیلی بر صورت می نواختند.»(39) 
 
اما چه بسا نشر این گونه روایات عامل رفتارهایی خارج از ضوابط اسلامی در دوران حکومت آل بویه گردید. بنا به نوشته مورّخانی همچون ابن کثیر و ابن خلدون، در زمان معزّالدوله دیلمی، روز عاشورا زنان با موی پریشان و چهره سیاه کرده از خانه هایشان خارج می شدند و بر سر و صورت می کوفتند و جامعه بر تن می دریدند و در عزای امام حسین علیه السلام می گریستند.(40) 
 
روشن است که عزاداری امام حسین علیه السلام از امور مستحب است، و غیرمنطقی و غیرعقلانی و طبیعتا غیرشرعی است که پیشوایان شیعه علیهم السلام عمل مستحبی را انجام دهند که مقدّمات آن حرام شرعی باشد. از ساحت مقدّس امامان شیعه علیهم السلام و علمای راستین تشیّع، تأیید چنین اعمالی به دور است. بنابراین، باید در صحّت این گونه روایات و ادعیه، که با اصول اسلامی و سیره معصومان علیهم السلام مغایرت دارد، تردید جدّی نمود. (حسین پوراحمدی- سایت راسخون)
 

----------------------------------------

پی نوشت ها:
(1) بیانات در نماز جمعه تهران ۱۳۶۴/۷/۵
(2) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 250
(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 86
(4) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 171
(5) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 80
(6) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 80
(7) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص: 85
(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 3، ص: 242
(9) محمدحسین مظفّر، تاریخ شیعه، ترجمه محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص 69. 
(10) محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1362، ج 7، ص 3103. در واقعه حرّه، که در سال 62 ق روی داد (برخی سال 63 و بعضی سال 64 نوشته اند)، عبداللّه بن حنظله با پشتیبانی مردم مدینه علیه حکومت یزید قیام کرد و پس از پیروزی بر امویان به سرکردگی مروان بن حکم، عامل یزید در مدینه، حکومت را به دست گرفت. 
(11) ابی الفداء (اسماعیل) ابن کثیر الدمشق، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 9، ص 107. 
(12) این عبارت ترجمه آیه ای از قرآن است: «قال اِنّما اَشکو بَثّی و حَزنی الی اللّه و اَعلمُ مِنَ اللّه مَا لاتَعلمون.» (یوسف: 86) ر. ک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، امالی، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، کتابخانه اسلامی، 1362 ش، مجلس 29، ص 141. 
(13) جعفر بن محمّد بن قولویه، کامل الزیارات، نجف، مطبعة المرتضویه، 1356 ق، باب 32، ص 115. 
(14) لوط بن یحیی بن سعید العامدی ازدی کوفی، نصوص من تاریخ ابی محنف، بیروت، دارالحجّة البیضاء، 1419 ق / 1999 م، ج 1، ص 500 / همچنین ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403 ق (1983 م)، ج 45، ص 196 / فخرالدین طریحی، المنتخب، قم، منشورات الرضی، 1362 ش، ج 2، ص 482. 
(15) علی ابوالحسنی (منذر)، سیاهپوشی در سوگ ائمّه نور علیهم السلام ، قم، الهادی، 1357، ص 126. 
(16) جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1380، ص 190. برای اطلاع بیشتر درباره واقعه حرّه ر. ک: طبری، پیشین، ج 7، ص 3116 به بعد / عزالدین ابی الحسن ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1402 ق / 1982 م، ج 5، ص 2301 به بعد. 
(17) ازدی کوفی، نصوص من تاریخ ابی مخنف، ج 1، ص 503 به بعد. 
(18) شیخ صدوق، امالی، مجلس 27. 
(19) سید شرف الدین، فلسفه شهادت و عزاداری حسین بن علی علیه السلام ، ترجمه علی صحّت، تهران، مرتضوی، 351، ص 68. 
(20) روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم ذی حجّه را که حجّاج در سرزمین «منی» بیتوته می کنند و حالت اعتکاف دارند، «ایّام تشریق» می گویند. 
(21) ابن قولویه، پیشین، باب 32، ص 112. 
(22) فخرالدین طریحی، پیشین، ج 2، ص 483. 
(23) همان. 
(24) برای مثال، آیه «ولا تحسبنَّ الذین قُتلوا فی سبیلِ اللّهِ امواتا بَل احیاء عندَ ربِّهم یُرزقون.» (بقره: 155) 
(25) شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27. 
(26) همان. 
(27) ابن قولویه، پیشین، باب 32، ص 112. 
(28) شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27، ص 129 و 130. 
(29) امام صادق علیه السلام در پاسخ عبداللّه بن سنان، یکی از اصحابش، که علت اندوهگین و عزادار بودن حضرت و اطرافیانش در عاشورا را پرسیده بود، فرمود: «آیا تو در بی خبری به سر می بری؟ مگر نمی دانی در چنین روزی حسین علیه السلام به شهادت رسید.» (ر. ک: علی ربّانی خلخالی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، قم، مکتب الحسینی، 1400 ق، ص 30.) 
(30) برای مثال، دعای زیارت «امین اللّه»، که منسوب به امام سجّاد علیه السلام ، و زیارت عاشورا، که به امام باقر علیه السلام منسوب است. 
(31) شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27، ص 128. 
(32) «کلمة لااله الااللّه حصنی فَمن دَخلَ حصنی اَمِن مِن عذابی بشرطها و شروطها و اَنا مِن شروطها.» (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسن بن موسی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ترجمه محمد تقی اصفهانی، بی جا، علمیه اسلامی، بی تا، ج 1، ص 374.)
(33) «قُل ما اسألکم علیه اجرا الاّ المودةَ فِی القُربی.» (شوری: 23) 
(34) همان. 
(35) «مکفوف» به معنای نابیناست و به دلیل نابینا بودن ابوهارون، به او «مکفوف» می گفتند. 
(36) شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، تهران، مقدّس، 1379، ص 707 به بعد. 
(37) سید شرف الدین، پیشین، ص 7. 
(38) شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، باب 31، ص 66. 
(39) علی ربّانی خلخالی، پیشین، ص 66. 
(40) ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 259 / عبدالرحمن بن محمّد ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المسمّی بکتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی ایّام العرب و العجم البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر، بیروت، مؤسسة جمال للطباعة و النشر، بی تا، ج 3، ص 425. 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی